کدام یک ،علاقه یا استعداد ؟
سوالي كه ذهن خيلي از افراد را مشغول کرده است این که آیا برای موفق شدن در تحصیل و بطور کلی در زندگی ، علاقه مهم است یا استعداد ؟ کدام یک اولویت دارد من قبل از هر چیزی سعی می کنم تعریفی گذرا از هر دو ارائه بدم
استعداد چيست؟
ظرفیت یا توان بالقوه برای یادگیری یک موضوع خاص یا رشد یک مهارت ویژه را استعداد گویند. استعداد، آمادگي يا آماده بودن براي پرورش موهبتي است كه خداوند و طبيعت در اختيار انسان قرار داده است.
بيشتر مردم بر اين باورند كه برخي استعداد دارند و برخي بدون استعدادند. اما اين باور كاملاً غلط است. در حقيقت هر يك از ما داراي يك يا چند استعداد در درون خود هستيم ولي بيشتر مواقع نتوانستهايم آن را شناسايي كرده و گسترش دهيم. از اينروست كه برخي را بياستعداد ميدانيم
علاقه چیست؟
علاقه در همه انسان ها دو بخش دارد
اول علایق ژنتیکی که همراه با تولد فرد به همراه اوست.مثلا ممکن از همون کودکی شما به موضوعات خاصی ابزار علاقه و تمایل نشان داده اید.
دوم علایق ساختگی که والدین باید ان رادر فرزند ان ایجاد کنند.این نوع علایق به مرور زمان و بر اثر کسب آگاهی بدست می آید.
من در این مطلب نمی خواهم در مورد شناخت علایق و استعداد صحبت کنم و این موارد را در پستی جداگانه مفصل توضیح خواهم داد . اینجا بیشتر مدنظر من این است که کدام یک بهتر است علاقه داشتن یا استعداد داشتن؟
جوابی که من به این سوال می دهم این است که در شرایط تردید بین این دو به نظرم من ، می توان علاقه را بر استعداد ترجیح داد. چرا که داشتن علاقه به موضوعی باعث ایجاد پشتکار و تلاش مداوم شما می شود. البته تاکید می کنم که بهترین حالت، انتخاب گزینه بهینه ای از میان استعداد و علاقه هست .انتخاب بهینه یعنی در واقع مخلوط کردن علاقه و استعداد با هم .
من برای این مساله و توجیه آن چند مثال واقعی را یادآوردی می کنم .
مثال اول:
توماس آلوا ادیسون
مهندس، مخترع، دانشمند وی وسایل متعددی را طراحی یا کامل کرد که مهمترین و معروفترین آنها لامپ رشتهای است.
خوب نگاهی می اندازیم به زندگی ادیسون
شکست گریزناپذیر است او بارها و بارها برای اختراع خودش تلاش کرد اما همیشه شکست می خورد و بعد از دفعات بسیار زیاد موفق شد اخرتاع خود را تکمیل کند.این موضوع او را به نمونه کاملی از پشتکار و استقامت تبدیل کرد.
البته بسیاری از آزمایشات به نظر ناامیدکننده و بیهوده میآمد و همکارانش میخواستند تسلیم شوند ولی او هرگز.
خیلی از اطرافیان به او میگفتند که دارد وقتش را تلف میکند، و ایمان و اعتماد به نفس او هم گاهی در شرف از دست رفتن بود، ولی او بر آنها پیروز شد. چندین بار.
یکی از معروفترین اظهارنظرهای توماس ادیسون است: هوش و ذکاوت یک درصد فرآیند ابداع و اختراع است و تلاش و کوشش 99 درصد باقیمانده را تشکیل میدهد.
نتیجه ای که من از تلاش ادیسون می گیرم که باعث موفقیت ادیسون شود تلاش مستمر در درازمدت و داشتن ثبات قدم است.
حالا تصور کنید که یک نفر در یک چیزی استعداد دارد ، اما علاقه آنچنانی ندارد. خوب چنین فردی بعد از مدت زمان کوتاهی به دلیل نداشتن علاقه به موضوعو مواجه شدن با سختیها و مشکلات کار مسلما بعد از مدتی دست از تلاش بر می دارد و دیگر راه را ادامه نخواهد داد .
مثال دوم:
فردی را تصور کنید که استعدادی در علم الکترونیک و برق دارد ، فرض کنید مهندس برق باشد یا فرض کنید یا برق کار باشد ، خوب چنین فردی استعداد این کار را دارد ، اما چون علاقه شدید به کار ندارد ، چندان انگیزه ای برای ایجاد نوآوری و خلاقیت در کار خودش را ندارد ، حتما در منطقه و محله خودتان با برقکاری مواجه شدید که از بقیه معروفتر و قویتر باشه ، دلیل این مساله چیه ؟
واضحتر صحبت می کنم.
در محله شما ممکنه چند برق کار وجود داشته باشد ، این یعنی همه اینها استعداد کار را دارند ، اما شاید تعداد محدودی از اینها واقعا در کارشون خیلی حرفه ای باشن و خیلی توانمند ، بطوری که مردم در مورد این افراد میگن ، فلان تعمیر کار یا فلان برقکار کارش خیلی خوبه !!
خوب چرا فلان تعیمر کار در میان این همه تعمیرکار موجود کارش متمایز و حرفه ای می شود. آیا بقیه استعدادش را ندارن ؟
جواب مشخصه ، بقیه استعدادش را دارن ، اما علاقه آنها متفاوت هست . این علاقه زیاد باعث می شود که افراد با پشتکار فراوان سختیها و مشکلات کار را تحمل کنند و از مرحله معمولی به مرحله حرفه ای برسند.
نتیجه ای که می توان گرفت این است که در مثال اول با این که بازدهی کمتری دارد اما چون علاقه و انگیزه دارد و دائما تلاش می کند در بلند مدت تبدیل شد به یک مخترع اما در مثال دوم طرف استعداد کار را داشت اما چون علاقه نداره ، پس همیشه در سطحی ساده متوقف می شود و حتی ممکن است بعد از مدتی کار را رها کند .
اکنون، از رویکرد دیگری هم می توان نگاه کرد که باید ببینیم اهداف هر فردی از انجام یک کار چیست؟ فرض کنید که یک نفر قصد دارد یک نقاش، معلم، مهندس، دکتر و … معمولی شود. چنین فردی شاید برایش خیلی مهم نباشد که در کارش بهترین یا یکی از بهترین ها باشد. در همین حدی که بتواند زندگی متوسطی داشته باشد و کار و تفریحش را داشته باشد راضی است. یا حداقل اگر هم می خواهد معمولی نباشد تلاشی برای آن نمی کند یا نمی داند چگونه باید تلاش کند تا بتواند خاص باشد.
ولی اگر کسی بخواهد که در کاری در زمره بهترین ها شود باید چه کار کند؟ پاسخی که من به آن می اندیشم این است که باید به درونش مراجعه کند. خودش را بیشتر بشناسد و بداند که با چه چیز هایی احساس بهتری دارد و دوست دارد. چه برنامه بلند مدت و کوتاه مدتی برای نیل به این هدفش دارد، ابزار های لازم برای رسیدن به آن چیست؟ چه کار هایی را نباید بکند تا بتواند کارهایی را که می خواهد بکند .
پس آن چیزی که من فکر می کنم بهترین است اینکه شما ، باید حتما علاقه را مقدم بر استعداد بدانید ، اما در کنارش فراموش نکنید ، که علاقه همراه با پشتکار و شکست ناپذیری باید باشد.
اما اگر بخواهیم به فرمول طلایی برسیم باید بگویم که فرمول طلایی این است که
اول علاقه داشته باشید سپس استعدادهای خودتان را کشف کنید و آنها را پرورش دهید =فرمول موفقیت
اما اگر در موضوعی احساس می کنید استعداد ندارید ، باز هم می توانید موفق شوید به شرط آنکه واقعا علاقه دشته باشید و شکست ناپذیر و تلاش مستمر کنید و هیچگاه تسلیم نشوید.
پشتكار از استعداد مهم تر است
در ابتدای مسیر و در ابتدای كار یك هر فردی با سختیهایی مواجه میشود كه اگر پشتكار و علاقه نداشته باشد او را از مسیر خودش دور میكند. استعداد در مرحله بعد بروز میكند و به نوعی یك تغییر روحیه است. به این مفهوم كه وقتی یك فرد توانست خوب تحمل کند و همان روحیه ارتقا مییابد و به تدریج استعداد بروز پیدا میكند.
شکست یعنی پایان کار نیست بلکه شکست تجربه ای است که با فهمیدن راههای شکست به پیروزی خواهیم رسید.
خیلی بدردم خورد ممنون
واقعا عالی بود
قانع کننده ??????????
واقعا من را از سر دوراهی نجات دادید???????????????????